شعرشام غریبان


شعرشام غریبان

اشعار شام غریبان ـ شعرشام غریبان امام حسین ـ شعرشب یازدهم محرم


اشعار شام غریبان امام حسین علیه السلام ـ شب یازدهم محرم

اشعار شام غریبان

اشعار شام غریبان امام حسین علیه السلام ـ شب یازدهم محرم

شب یازدهم محرم – مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

امروز پا به معرکه کربلا زدی از صبح گریه کردی وناله ها زدی

من هر چه را شنیده ام آقا تو دیده ای نالیده ای،خمیده ای وداغ دیده ای

دلواپسی به جوش دلت مثل خُم شده شاید سه ساله عمه ی ناز تو گم شده

در بین دود و آتش صحرا چه می کنی با ناله های زینب کبریی چه می کنی

امشب چقدر خسته ای و دل شکسته ای امشب بداغ شام غریبان نشسته ای

گویا تو نیز سر بروی نیزه دیده ای یا آنکه پابه پای یتیمان دویده ای

آیا به پای ناز شما خار رفته است یا قاتلی بروی زمینت کشانده است

امشب کنار کشته ی مولا چه می کنی با قامت خمیده ی زهرا چه می کنی

********

اشعار شام غریبان – حسن کردی

گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هست مادر اگر که نیست ولی خواهر تو هست

اما چه پیکری که چه راحت بلند شد دیدم که عضوهات به یک نقطه بند شد

روی زمین به فاصله افتاده پیکرت حتما به دست حرمله افتاده پیکرت

صحبت به سمت نیزه کنم یا به قتله گاه رویم کدام سوی کنم شاه بی سپاه

تا صبح روی خاک پر از رد پا شوی ترسم که با نسیم سحر جا به جا شوی

حلق تو را همینکه سر نیزه دوختند قیمت گذاشتند و پس از ان فروختند

دعوا سر تو شدت سختی گرفته است ما بینشان رقابت سختی گرفته است

معلوم میشود چقدر بد شکسته ای از نیزه ای به نیزه دیگر نشسته ای

آواز سنگ هر چقدر رنج اور است اما صدای نعلِ نویِ اسب بدتر است

ترکیب عضوهای تو را بخش میکنند این اسب ها حسینِ مرا پخش میکنند

*******************

اشعار شام غریبان – علی صالحی

آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت

آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت

ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت

خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت

از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت

نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت

**********************

اشعار شام غریبان –علیرضا خاکساری

انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند

با چکمه و یا که اسب تازه نفسی بر روی تن تو هروله می کردند

یک عده ی هرزه ، لاابالی ، رقاص بالای سر تو هلهله می کردند

یک عده که از فرات بر میگشتند آب تعارف شمر و حرمله می کردند

یک عده ی بی شرف ، لجن ، بی ناموس ناموس تو را به سلسله می کردند

کعب نی و تازیانه و سر نیزه آماده برای قافله می کردند

ای کاش برای حفظ حرمت ها هم تعیین حدود فاصله می کردند

در شام کسانیکه سرت چرخاندند از شمر تقاضای صله می کردند

**********************

اشعار شام غریبان –مهدی پورپاک

خبری نیست از تو و کفنت یوسف من کجاست پیرُهنت

یادگاری ز جنگ حک شده است مُهری از سمِّ اسب روی تنت

تا خود حشر بر سنان لعنت که فرو کرده نیزه در دهنت

پیرمردان ناتوان حتّی با عصا می زدند بر بدنت

همه جا را سیاه می دیدی به فدای نفس نفس زدنت

استخوان های سینه ی تو شکست شمر وقتی که روی سینه نشست

آینه بودی و ترک خوردی از همه بی هوا کتک خوردی

قتلگاهت نگو که غوغا بود سر پیراهن تو دعوا بود

کاش مادر نبود در گودال از بد روزگار امّا بود

**********************

اشعار شام غریبان – محمد رسولی

سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم

تو پنهان شدی زیر ِ انبوهِ نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم

حسین! خونِ حلقومت آبِ حیات است من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم

رسیده کجا کار ِ زینب که باید سرت را من از این و از آن بگیرم

کمی از سر ِ نیزه پایین بیا تا برایِ سفر بر تو قرآن بگیرم

تو گفتی که باید بسوزم، بسازم به دنیایِ بعد از تو آسان بگیرم

قرار ِ من و تو شبی در خرابه پی ِ گنج را کُنج ِ ویران بگیرم

هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برایِ تو از عشق پیمان بگیرم

********************* اشعار تنور خولی – سید محمد حسینی

به تاخت می رود و از خزان خبر دارد به تاخت می رود انگار بار سر دارد

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است و پای مرکب او را ببین که پر دارد

تمام شادی دنیاست در دلش انگار میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد

مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد

دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد کسی بیاید و درب از تنور بر دارد

********************

اشعار روز یازدهم محرم – علیرضا شریف

ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو من شرح می دهم غمِ تاراجِ خیمه را از خنجرِ شقاوت و این ساربان بگو سرداده اند قهقه وقتی که خواندمت از حنجرِ شکسته ات این بار جان بگو دارند می برند در این عصرِ بدرقه پشتِ سرِ مسافرِ کوفه اذان بگو اوّل زنِ اسیرِ بنی هاشمی شدم تا انتهای رفتنِ در ریسمان بگو عباسِ غیرتی من از نیزه پاسخی بر طعنه های حرمله ی بد دهان بگو

قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان در کوچه های زجر هوادارِ من بمان

اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟ بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است ترسم که پای دختر تو لِه شود در این زنجیرها که پای حرم را گرفته است از خیمه های سوخته هر قدر مانده است چادر که رفته روی سرم را گرفته است تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ریخت هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند از تازیانه ها چقدر کار می کِشند

***********

اشعار رأس مطهر امام حسین(ع) در تنور خولی – محمد رسولی

چه شبی می‌گذر در دلِ پنهانِ تنور سر ِ خورشید شده گرمی ِ دُکانِ تنور

این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور

دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور

با سرش صاحب این خانه به نانی برسد کیسه‌ها دوخته و سکه شده نانِ تنور

سر ِ شب روشن اگر بوده تنورش، حتماً نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور

چه بلایی سر ِ نیزه به سرش آوردند؟! که پناه از همه آورده به دامانِ تنور

شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور

نیست مفهوم،‌ شده حبس، به خود می‌پیچد ناله یِ بی‌ رمق ِ قاریِ قرآنِ تنور

تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کم ِ اوست بیش از این‌هاست در این فاجعه تاوانِ تنور

*************

اشعار رأس مطهر امام حسین(ع) در تنور خولی – وحید قاسمی

بوی بهشت می وزد از داخل تنور موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور

شبنم کنار ساحل آتش چه می کند؟ این سیب سرخ داخل آتش چه می کند؟

آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور نفرین آسمان و زمین باد بر تنور

نمرودها و ابرهه ها عهد بسته اند آیینه ی تجلی حق را شکسته اند

سوزانده اند قسمتی از باغ سیب را فهمیده اند معنی شیب الخضیب را

اینجا خلیل راهی رضوان نمی شود آتش در این بلاد گلستان نمی شود

خورشید گرگرفته درون تنور، وای موسی سرش جدا شده درکوه طور، وای

جای عزیز فاطمه کنج تنور نیست مطبخ محل شأن نزول زبور نیست

دیشب تمام دشت برایش گریسته یحیی درون طشت برایش گریسته

زخم عمیق لعل لبش گریه آور است چشمان نیمه باز شفق گونه اش تراست

رخت سیاه بر تن حوا و آسیه مریم برای فاطمه می خواند مرثیه

کروبیان به چنگ عزا زخمه می زنند دور تنور حور و ملک لطمه می زنند

افلاکیان آینه رو سینه می زنند با نوحه های مادر او سینه می زنند

تا بین دست فاطمه خورشید جلوه کرد در شهر کفر مشعل توحید جلوه کرد

زهرا نهاده دست سر زانوان خویش قامت خمیده تر شده از چند روز پیش

زهرا به ناله، شعله به پروانه می زند بر گیسوان سوخته اش شانه می زند

دستی کشید برسر گیسوش، گریه کرد درسوگ زخم گوشه ی ابروش گریه کرد

زهرا به اشک مقنعه نمناک می کند خاکستر از محاسن او پاک می کند

بر زخم دست و سینه ی زهرا زده نمک پیشانی شکسته و لب های پر ترک

امشب نه آنکه ارض و سما گریه می کند حتی میان عرش خدا گریه می کند

**********************

اشعار رأس مطهر امام حسین در تنور خولی – جواد حیدری

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ

من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

باور نمی کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانه ی اینها  بُنَیَّ

هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ

با گوشه ی این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا  بُنَیَّ

آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشته ی افتاده در صحرا  بُنَیَّ

شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ

آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ ؟

گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ

**********************

اشعار روز یازدهم محرم – حاج علی انسانی

خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انگار نه انگار عزاداری هست

آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست

…و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست

همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد از فرات سخنش ناله سرشاری هست :

مبریدم که در این دشت مرا  کاری هست گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست

ساربانا مزن این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست

به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست

************ اشعار شام غریبان – وحید قاسمی

وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمه ی سوزان خواهری دل شکسته حیران شد ** وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت ** شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هرکه اینجا وظیفه ای دارد ** عاقبت هرچه بود، با سختی سرخورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم وطلا کردند ** مرد خورجین به دست با سرعت سمت دارالعماره می تازد مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی مملو ازگوشواره می تازد ** باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد ** وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغی ِ عصرعاشورا حرمله یاد هدیه افتاده ** حرف خلخال را دگر نزنید درد ِسرسازمی شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا ** سرعباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته

************

اشعار شام غریبان – مهدی صفی یاری

بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد

بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند بنا نبود که بال و پر تو را ببرد

بنا نبود که در روز آخر عمرت اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد

بنا نبود برای دو قطره آب فرات سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد

بنا نبود اگر در غروب کشتندت شبانه جانب کوفه سر تو را ببرد

تمام جسم تو گیرم مقطع الاعضا بنا نبود که انگشتر تو را ببرد

********************

اشعار شام غریبان – حامد خاکی

آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت با چکمه یک نفر ز روی پیکرش گذشت

وقتی برادرم به زمین خورد ای خدا افتادم و سرم به زمین خورد ای خدا

ناله زدم که ای پسر مادرم بیا هفتاد و دومین تلفات حرم بیا

پاشو بیا حسین که دارند میرسند از دور چند اسب سوارند میرسند

اصلاً چرا غم علی اکبر تو را نکشت؟ تیر آنقدر زدند شدی مثل خارپشت

از هولِ جایزه چقدر دستپاچه بود سر را برید و جای سرت خنجرش گذاشت

********************

اشعار شام غریبان – محسن مهدوی

چگونه از چه طریقی بریده شد سر تو ؟ که اینچنین شده ریشه به ریشه حنجر تو

چگونه از دلش آمد سر از قفا ببرد؟ کسی که شد سبب گریه های خواهر تو

همان که کلب سیاهی شد و تنش لرزید پس از شنیدن واویلتای مادر تو

تو پیرهن به تنت بود رفتی از خیمه چرا برهنه شده پیکر مطهر تو ؟

چقدر نیزه برای تبرک آقاجان دخیل بسته شده بر ضریح پیکر تو

تو سید الشهدایی، برای اینکه نشد کسی به غربت و مظلومیت برابر تو

********************

اشعار شام غریبان – محمد رسولی

رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده

سر ِ تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده

آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمه یِ ما افتاده

دم ِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟ حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده

عاقبت دید رباب آنچه نباید می‌دید آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده

من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم تازیانه که به جانِ تن ما افتاده

میشمارم همه طفلان حرم را دائم وای که دخترکت باز کجا افتاده؟

زجر رفته ست سراغش که بیارد او را آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده

هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟

********************

اشعار شام غریبان – محسن مهدوی

عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت آنکه آخرسر تو را از ما گرفت

همره خود دشنه ای آورده بود در همان دم ماجرا بالا گرفت

پنجه بر گیسوی تو انداخت و از همان پشت سرت سر را گرفت

چشمهایت چون دهانت باز شد گردنت را با دو دستش تا گرفت

تا صدای ناله ات را نشنود گوش خود را زینب کبری گرفت

هستی و دار و ندارش بودی و خنجری از او تو را یکجا گرفت

لابلای آن شلوغیها ، بگو چشم زهرا را کسی آیا گرفت

********************

اشعار شام غریبان – رضا رسول زاده

با نیزه روی زخم تو مرهم گذاشتند جسم تو را به خاک چه در هم گذاشتند

من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را بس نیزه پشت نیزه و بر هم گذاشتند

بر سینه ات نمونه ی هرچه سلاح هست ! شمشیر و سنگ و تیر سه پر هم گذاشتند

هم داغ اکبر تو و هم سوز تشنگی اصلا مگر برات جگر هم گذاشتند

آمد ز من رقیه سراغ تو را گرفت پرسید که : برای تو سر هم گذاشتند ؟

در کیسه هایشان پر سر بود و روسری هر آنچه بود زیور و زر هم گذاشتند

********************

اشعار شام غریبان – مصطفی متولی

ظاهراً جد اطهرش هم بود پدرش بود مادرش هم بود

وقتی افتاد روی گونه ی راست بین مقتل برادرش هم بود

جای سالم نبود در بدنش زخم تا بود پیکرش هم بود

زیر پایِ سنان و نیزه و تیر نه فقط سینه، حنجرش هم بود

بی کس و بی پناه از نزدیک سنگ میخورد و خواهرش هم بود

خواهرش قبل قاتلش آمد تا نفسهای آخرش هم بود

گرچه او را زدند اما چون چادرش بود معجرش هم بود

از همه دلخراش تر اینکه دم گودال دخترش هم بود

دخترش بود و ذبح را میدید همه دیدند همسرش هم بود

آن زمان هم که غارتش کردند به روی دستها سرش هم بود

********************

اشعار شام غریبان – وحید قاسمی

چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت از پیـرهن نداشتنت گریه ام گرفت

با دیده هـای سـرخِ جگر مثل مـادرم هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت

جایی برای بـوسه برادر نیافتم از نیزه هـای در بدنت گریه ام گرفت

تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار بر تن نموده پیرهنت گریه ام گرفت

وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک یک بوریا شده کفنت گریه ام گرفت

********************

اشعار شام غریبان – رضا رسول زاده

در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی

دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی

جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی؟

زینب بمیرد این همه خونی نبیندت خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟

ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد چیزی برای غارت لشکر نداشتی

ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی

بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حق می دهم حسین، برادر نداشتی

********************

اشعار شام غریبان –مهدی صفی یاری

دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟ وقتی نمانده است برایش برادری

تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟

از صبح یکسره به همین فکر می کنم وقت غروب می شود اینجا چه محشری

اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری

اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه در قتلگاه باز شود پای مادری؟

اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟

اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟

من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟

در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری

از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم ممنونم ای حسین که در فکر خواهری

در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد ای کاش رفته بود سرت جای دیگری

********************

اشعار شام غریبان – علی اکبر لطیفیان

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یکمرتبه زمین خوردی هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیعت دوتا چکمه رسید اول گودال، مادرت افتاد

تو را به خاطر درهم چه درهمت کردند چنانکه شرح تن تو به آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تو را بردند میان راه، النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه و خواهرتو به یاد برادرت افتاد

********************

اشعار شام غریبان – داود رحیمی

زقعر گودی مقتل به عرش تابیدی رضا شدی به رضای خدا و خندیدی

عزیز من چه لباسی است بر تنت کردی؟ به جای گل پر نیزه است اینکه پوشیدی

تمام هستیِمان را عدو به غارت برد مرا به دست که دادی که تخت خوابیدی؟

سرت که رفت تنت ماند و نعل این اسبان کبود مثل شبی، چون جدا ز خورشیدی

شدی تجلی حق و حکایت موسی خدا به جسم تو تابید و بعد پاشیدی

زمین کِنِس شد و یک قطره هم نزد بالا چقدر پا به زمین زیر تیغ کوبیدی!

تمام دشت تنش را به جسم تو مالید به دست نعل خودت را به دشت بخشیدی

و تیغ هم ادبش کار دستمان داده مصیبتی شده این حنجری که بوسیدی!

********************

اشعار شام غریبان –علی اکبر لطیفیان

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب از این به بعد و بعد از این آواره زینب باید خودت یاری کنی ورنه محال است بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب ** خون گلویت را کسی تا آسمان برد پیراهن و عمامه ات را این و آن برد آیا نگفتم در بیاور خاتمت را راضی شدی انگشترت را ساربان برد ** گفتند که پیراهنت را می کشیدند تصویر غارت کردنت را می کشیدند نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند ** رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟ تا آن زمانی که به یادم هست داداش وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود ** رفتی که اشک خواهرت را در بیاری بغض گلوی دخترت را در بیاری آیا نمی شد ای سلیمان زمانه قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟

**********

اشعار شام غریبان –علیرضاشریف

شمشیر و تیغ و نیزه ی خود را گذاشتند خورشید را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند

وحشی شدند و موقع تقسیم ِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند

چرخی زدند با سر ِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهرا گذاشتند

دیگر به نعل ِ تازه زدن احتیاج بود؟! جایی برای تاختن آیا گذاشتند؟

از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب کبری گذاشتند؟

لرزید عرش ِ اعظم و بارانِ خون چکید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟

زینب به گریه گفت عَلیکُنََّ بالفِرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند

شمشیر و کعبِ نِی وَ سَنان تازیانه شد بی داد کینه را به تماشا گذاشتند

حتی فرشته دست به شیون گرفت و سوخت تا دست رویِ چادر زنها گذاشتند

از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرض ِ یغما گذاشتند

خورجین به دست ها سر ِ یک ذره بیشتر حتی میانِ خود سر ِ دعوا گذاشتند

مستِ غرور لشگر ِ عشرت عقب کشید و ما بقیِ ظلم به فردا گذاشتند

شب را برایِ آن همه نیلوفری شده یک خیمه نیم سوخته را جا گذاشتند

دلهای سوخته شان تازه گُر گرفت بر گِردِ آب روضه ی سقا گذاشتند

************ اشعار شام غریبان – هانی امیرفرجی

من نگفتم که شوی بی پر و بی بال نرو؟ زیر سُم ها شود عضو عضو ِ تو پامال نرو؟ تو اگر نیزه خوری میروی از حال نرو؟ به خدا گیر می افتی ته گودال نرو؟

دوره کردند تو را از روی زین افتادی دیدم از دور چگونه به زمین افتادی

گرگها زوزه کشان پیرهنت را بردند جلوی چشم سکینه کفنت را بردند عده ای نیزه رسیدند و تنت را بردند با هم انگشت و عقیق یمنت را بردند

گرچه بردند ولی جانِ تو پس میگیرم به همین پیکر عریانِ تو پس میگیرم

بغلت میکنم و شمر مرا میزندم تا که خواهم بزنم بوسه مرا میزندم کو علمدار بگوید که چرا میزندم؟ من چه کردم که مرا با کف پا میزندم؟

نکند میزندم تا که صدایت نکنم؟! به خدا هرچه زند باز رهایت نکنم

*********** اشعار شام غریبان

تشنه رفتن برا تو مرثیه خوندن برا من بر نگشتن برا تو تو خیمه موندن برا من پر پرواز برا تو پرای بسته برا من خسته رفتن برا تو این همه خسته برا من غم امت برا تو حفظ امامت برا من دست بیعت برا تو خط ولایت برا من قمرامون برا تو این همه اختر برا من پسرامون برا تو این همه دختر برا من غم زینب برا تو تموم غم ها برا من علی اکبر برا تو ناله ی لیلا برا من تیغ دشمن برا تو آتیش دشمن برا من این جا موندن برا تو تا کوفه رفتن برا من خواب راحت برا تو گریه براتون برا من نیزه خوردن برا تو رو نی سراتون برا من علی اصغر برا تو رباب مضطر برا من لب خنجر برا تو بوسه به حنجر برا من جنگ اینجا برا تو جنگای کوفه برا من سنگ اینجا برا تو سنگای کوفه برا من زخم غارت برا تو زخم جسارت برا من پاره پیرهن برا تو رخت اسارت برا من

لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

***********

شعر شام غریبان _ مریم سقلاطونی

به خاطر می سپرد آن لحظه دیدار رویت را برای آخرین بار آمد و بویید رویت را گلی پامال زیر سم اسبان یافت خاک آلود و در خاشاک و خون و خس به هم پیچیده مویت را نگاهی دوخت بر چشم و لب و دندان خونینت جلوتر آمد و بوسید رگهای گلویت را لبت تشنه … ولی جانت لبالب دید از دریا و سرگرم شنیدن بود با نی گفتگویت را شب شام غریبان رفته رفته دشت را پر کرد دوباره خم شد و بوسید رگهای گلویت را

*********** اشعار شام غریبان – علیرضاخاکساری

دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو دیدم تمام لحظه های آخرت را بالا سرت بودم – گریبان می دریدم وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را آقای من هرکار می کردم نمی شد بیرون کشم از بین مقتل مادرت را سر را برید و برد و … من ماندم همان جا زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را **** در بین راه کربلا تا کوفه هر بار دیدم به دست ساربان انگشترت را در بین راه کربلا تا کوفه هر بار با کعب نی ها زجر میزد دخترت را یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را یادم نخواهد شد خرابه – شام ویران- یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را **** مویم سپید و گشته ام قامت کمانی سالار زینب می شناسی خواهرت را ؟؟

************** اشعار شام غریبان – محمد مهدی سیار

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو… خون گوشواره ها زده بر گوشهایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو تنها گذاشتیم تنت را و می رویم اما سر تو همسفر ماست کو به کو بی تاب نیستیم…خداحافظت پدر! بی آب نیستیم …خداحافظت عمو!

***********

اشعار شام غریبان

اثری نیست و یک پیروهنی نیست شده تکه های بدن پاره تنی نیست شده آنقدر داد زدم این پسر دخت نبی ست بین جنجال صدای سخنی نیست شده نیزه بر پهلو و بازو و بدن معمولی ست نیزه جا دادن و حلق و دهنی نیست شده دیدم از دور یکی هست به روی تن او بعد از آن مرد عقیق یمنی نیست شده دیدم او جان به بدن داشت ولی اسب ولی … ضرب نعل آمد و شکل بدنی نیست شده شبهی از تن او در ته گودال ولی ساقه و برگ گل یاسمنی نیست شده

لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

**********

اشعار شام غریبان

خوردی زمین و با عجله من به سر زنان هرطور که بود آمدم از بین کوفیان

دیدم که بی هوا به سرت سنگ میخورد در زیر ِ دست و پا بدنت چنگ میخورد

یک عده گرگ دور ِ تنت پَرسه میزدند شمر و سنان و حرمله هم هر سه میزدند

یادم نمیرود که سنان حرفِ بد زد و شمر ِ حرامزاده به جسمت لگد زد و

بر سینه ات نشست بمیرم که وای وای… تا که سرت شکست زدم زیر ِ های های

گفتم چنین نبُر که حسینم شکار نیست این رسم ِ ذبح کردنِ این روزگار نیست

لب تشنه را که با عجله سر نمیبُرَند حداقل مقابل دختر نمیبرند…

لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********** اشعار شام غریبان — فرشیدیارمحمدی

بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت مانند ابرهای خزان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت با خاطرات صوت اذان گریه ام گرفت آقا ز دست دور و زمان گریه ام گرفت یادت که هست آمده بودیم با خوشی ؟ حالا ببین که فاصله ها هست تا خوشی انگار روی نیزه غمینی و نا خوشی ای نیزه دار پست، مریضی تو یا خوشی ؟ انقدر نیزه را نتکان گریه ام گرفت از آن همه سپاه فقط آه مانده است بر زینب اشک های شبانگاه مانده است خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است جانی بده حسین، چقدر راه مانده است از زخم های زخم زبان گریه ام گرفت دل، بی قرار وصل تو شد ای قرار دل بالا نشین نیزه سوارم، نگار دل … یک لحظه ای بیا بنشین در کنار دل تا خون دل بگویمت از حال زار دل از خنده های پست سنان گریه ام گرفت وقتی سنان آمد و پیشت مکان گرفت یکباره روزگار حرم را خزان گرفت تو دست و پا زدی و حرام زاده جان گرفت با نیزه اش دهان و لبت تا نشان گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت

************* اشعار شام غریبان

رفته صبراز کفم این حال نمی فهمم چیست عمق این فاجعه صد سال نمی فهمم چیست درکم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم باقی روضه گودال نمی فهمم چیست کشتن تشنه زخمی عمل سختی نیست بر سرش این همه جنجال نمی فهمم چیست نَحر این سر که خودش جایزه دارد دیگر غارت خیمه و اموال نمی فهمم چیست زره و خود و سپر بازهم ارزش دارد غارت چادر اطفال نمی فهمم چیست

لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

********* اشعار شام غریبان

یک تنه زینب کند اینجا قیامی بعد تو با کسی حتی نگفتم من کلامی بعد تو تا که تو بی جان شدی بهر غنیمت آمدند ناگهان در خیمه ها شد ازدحامی بعد تو تشنه تشنه سر جدا گشت از تنت،سالار من از گلوم پایین نرفت،آب و طعامی بعد تو من کجا و این اسیری؟من کجا بازار شام؟ هر چه آمد بر سرم،بوده تمامی بعد تو هرچه گفتم نا نجیب این معجرم را پس بده نه جوابی نه حیا نه احترامی بعد تو دیده ی نا محرمی رویم ندیده تا کنون خیره بر رویم شده حالا حرامی بعد تو

لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

********** اشعار شام غریبان – داوود رحیمی

ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من

سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند پاره های بدن بی سر تو مانده و من

بوسه باید به روی گونه نشیند اما چاره ای نیست، رگ حنجر تو مانده و من

تو و عباس که رفتید… از آن روز به بعد زخم های بدن دختر تو مانده و من

باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من …

*********

اشعار شام غریبان – شهرام شاهرخی

وارسی کرد آن حوالی را پشت هر تپه سنگ بوته ی خار خیمه در خیمه گوشه در گوشه بچه ها را شمرد چندین بار

چشم هایش به دور و بر چرخید کاروان را نمود آماده ایستاد و کمی تامل کرد هیچ کس از قلم نیفتاده

کاروان را شکسته بندی کرد روی هر زخم مرهمی پیچید گاه گاهی میان این همه سوز سر بر نیزه رفته را می دید

شانه ها دائماً تکان می خورد گریه ی بچه ها چه سوزی داشت داغ ها را کمی تسلی داد خودش اما چه حال و روزی داشت

با تمام وجود می زد شور رو به رویش سیاهی شب بود دور تا دور کاروان می گشت نگران غرور زینب بود

تند می رفت و تند بر می گشت در نظر داشت طول قافله را بچه ها را یکی یکی می گفت کم کنید کم کنید فاصله را

غیرت حیدریش رو شده بود چادر مادرانه بر سر داشت هم حواسش به چشم خواهر بود هم هوای سر برادر داشت

مثل مادر چه غربتی دارد مثل بابا چقدر مظلوم است چه کسی گفت آب می خواهم؟ مشک بر دوش ام کلثوم است

*********

اشعار شام غریبان — حسین علاءالدین

در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت لشگر همه سوی تو هجوم آوردند در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت آوای ضعیف(العطش)می آمد تو بودی و شمر و… آه بر تو چه گذشت لب تشنه به روی خاک جان می دادی ای کشته ی بی گناه بر تو چه گذشت می کرد حکایت از سخن های مگو بی تابی ذوالجناح… بر تو چه گذشت در علقمه دیدند همه اشک تو را هنگام فراق ماه بر تو چه گذشت می سوخت درآخرین نگاهت زینب در شعله ی آن نگاه بر تو چه گذشت

************

اشعار شام غریبان – علی اکبرلطیفیان

هجوم ناگهان و وای زینب به سمت کاروان و وای زینب تن آقا بدون غسل و دفن و بدون سایه بان و وای زینب شنیده شد صدای مادری که نشسته قد کمان و وای زینب رسیده بر سر گودال اما خمیده ناتوان و وای زینب دوباره دست هایی را که بستند دوباره ریسمان و وای زینب دوباره کربلا غوغا و غوغا دوباره سایه بان و وای زینب شب و صحرا و آتش، طفل و معجر امان و الآمان و وای زینب دوباره گمشده در بین صحرا دوتا از کودکان و وای زینب نمانده روی گوشی گوشواره به لب ها نیمه جان و وای زینب برای دخترک های هراسان نباشد پاسبان و وای زینب

***********

اشعار شام غریبان – یاسر مسافر

وجودش مثل دریا بود عمه دقیقا مثل زهرا بود عمه

اگرچه کربلا جا مانده بودی حسین دوم ما بود عمه

هجوم یک سپاه تازیانه ولی افسوس تنها بود عمه

خدا خیرش دهد این خواهرت را کسی سیلی نخورد تا بود عمه

و بعداز ساقی آب آور ما علم بر دوش و سقا بود عمه

تمام راه را مشغول ذکر حسینم وا حسینا بود عمه

در اوج عاطفه چون مرد جنگید اگر چه قامتش تا بود عمه

سرش بشگست اما دشمنش دید سرش بالای بالا بود عمه

وبعد از این همه رنج و مصیبت خدا را شکر بر پا بود عمه

**********

اشعار شام غریبان — سید محمد جوادی

بگذارید کنار بدنش گریه کنم بر تن زخمیِ بی پیرهنش گریه کنم تا که سر داشت نشد خون سرش پاک کنم بگذارید به زخم بدنش گریه کنم چه غریبانه فغان کرد مرا آب دهید بگذارید به سوز سخنش گریه کنم بگذارید گلم را که فتاده است به خاک کنم از چادر مادر کفنش گریه کنم ساربانان مزنیدم به خدا خواهم رفت اندکی صبر کنار بدنش گریه کنم

********* اشعار شام غریبان

خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انگار نه انگار عزاداری هست آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست …و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد از فرات سخنش ناله سرشاری هست : مبریدم که در این دشت مرا  کاری هست گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست ساربانا مزن این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست

لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

***********

اشعار شام غریبان

دیدم غمت ای دلبر ، ای کاش نمی دیدم تنهایی و بی یاور ، ای کاش نمی دیدم دنبال تو تا گودال ، من آمدم و دیدم بالای سرت مادر ، ای کاش نمی دیدم وقتی که برون شد شمر، از مقتل تو دیدم خون می چکد از خنجر ، ای کاش نمی دیدم از نیزه به روی خاک ، دیدم سر تو افتاد در زیر سُم اسبان ، ای کاش نمی دیدم دیدم که به دنبالت ، با کاسه ی پر آبی هر سویی دَوَد دختر ، ای کاش نمی دیدم در نیمه ی شب دیدم ، در پیش نگاه تو یک دختر بی معجر ، ای کاش نمی دیدم ای وای چه بی رحمند ، انگشت تو را بردند تنها پی انگشتر ، ای کاش نمی دیدم من آمده بودم تا ، لب های تو را بوسم دیدم که نداری سر ، ای کاش نمی دیدم بر خیز ببین دعواست ، در بین سپهداران از بهر سر سقا ، ای کاش نمی دیدم بر خیز خودت دیگر ، چشمان ربابت بین بر نیزه شده اصغر ، ای کاش نمی دیدم

لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

*******

اشعار شام غریبان

غروب و خیمه آتش فشانی غروب و بی کسی و بی نشانی غروب و دست شوم و شعله و دود غروب و غارت پیراهن وخود غروب و جسم و تشییع جنازه غروب و سم اسب و نعل تازه غروب و مرگ چندین نازدانه غروب و داستان تازیانه غروب درد غربت آه وناله غروب و ماتم چشم سه ساله غروب و نافله امام نشسته غروبی با مناجات شکسته غروب و عمر هفتاد و دو خورشید که خورشید جهان با چشم خود دید غروب و معجر اما پاره پاره غروب و خون روی گوشواره غروب و صبر ، صبر قلب زینب دویدنهای او تا نیمه شب چه می گوئی غروب و این همه درد رخ ناموس حق و دست نامرد من امشب چاره ای دیگر ندارم دلم را دست زینب می سپارم میان قتلگه می گردم امشب مگر پیدا کنم سالار زینب

شاعر؟

**********************

اشعار شام غریبان

خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه غربت نیزه نیزه سر می آرن کوفیای لامروت سر خورشید و بریدن با تموم کهکشونش ماه آسمونی ریخته رو زمین تشنه خونش رد خون آسمونه روی مشک پاره پاره انگار از تو دامن شب ریخته روی زمین ستاره خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه درده بچه ها منتظرن باز کی عموشون برمی گرده همه ماهیا تشنن اینو دریا خوب می دونه دریا هر جور شده باید به اونا آب برسونه از زمین عطش می جوشه آسمون آتیش می باره روی خاک دارن می دن جون ماهیای تکیه پاره خیمه خیمه خیمه آتیش خیمه خیمه خیمه غربت نیزه نیزه سر می آرن کوفیای لا مروت

شاعر؟

***********

اشعار شام غریبان —حسین سنگری

راه افتاده تمام غم دنیا با تو گره خورده ست به خون، قصّه ی فردا با تو مطلع سرخ غزل های جهانی شده ای مطلع شعر، چه زیبا شده امّا با تو شب اشک ست و تماشاست اگر بگذارند اشک، با من، به سر نیزه تماشا با تو صوت قرآن تو از حنجره ی باران ست بارش ابر غمت با من و معنا با تو آسمان طفل یتیمی شده بر دوش زمین آمده از کرم و لطف تو بالا با تو گَر جهان پُر شود از یوسف مصری هرگز – با کسی راه نیاید دلم الّا با تو تو که باشی همه ی گمشده ها پیدایند هر چه گم گشته در اینجا، شده پیدا با تو جلوه کرده ست خدا روی زمین در نقش ِ – فصل سرخی که رقم خورده در اینجا با تو قرن ها می گذرد، داغ تو تازه ست هنوز راه افتاده تمام غم دنیا با تو

*********

اشعار شام غریبان ـ یاسر مسافر

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد… بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد… وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد … ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود ابری که روی صورت من را گرفت و بعد دارد صدای مادری دلخسته می رسد آری  صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد همراه آن صدا تمامیّ ِ کودکان ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد هر کس که زنده بود از اهل خیام تو مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد دور از نگاه های علمدار لشگرت آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد سرمست انتقام ولی بی نصیب تر پس معجر از سر زنها گرفت وبعد * ((پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل))

**********

اشعار شام غریبان

در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی ؟ زینب بمیرد این همه خونی نبیندت خواهر شود فدای تو یاور نداشتی ؟ ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد چیزی برای غارت لشکر نداشتی ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حق می دهم حسین ، برادر نداشتی رضا رسول زاده

********** اشعار شام غریبان

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب از این به بعد و بعد از این آواره زینب باید خودت یاری کنی ورنه محال است بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب ** خون گلویت را کسی تا آسمان برد پیراهن و عمامه ات را این و آن برد آیا نگفتم در بیاور خاتمت را راضی شدی انگشترت را ساربان برد ** گفتند که پیراهنت را می کشیدند تصویر غارت کردنت را می کشیدند نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند ** رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟ تا آن زمانی که به یادم هست داداش وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود ** رفتی که اشک خواهرت را در بیاری بغض گلوی دخترت را در بیاری آیا نمی شد ای سلیمان زمانه قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟

علی اکبر لطیفیان

**********

اشعار شام غریبان

لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟ قاری من چقدر صدایت عوض شده تشریف تو به دست همه سنگ داده است اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده تو آن حسین لحظه گودال نیستی بالای نیزه حال و هوایت عوض شده وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه احساس می کنم که نمایت عوض شده جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها در روز چند مرتبه جایت عوض شده طرز نشستن مژه هایت به روی چشم ای نور چشم من به فدایت عوض شده ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین جنگی دگر شده شهدایت عوض شده تو باز هم پیمبر در حال خدمتی با فرق این که شکل هدایت عوض شده

علی اکبر لطیفیان

********** اشعار شام غریبان

دلی در خون نشسته دوست داری؟ بگو قلبی شکسته دوست داری؟ تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم مرا با دست بسته دوست داری؟

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده سر پیراهن تو جنگ بوده ولی شرمنده زینب دیر فهمید که انگشتر به دستت تنگ بوده

حمیدرضا برقعی

…………………….

اشعار شام غریبان

ای بی کفن سینه شکسته ارباب آرامش سینه های خسته ارباب وای از دل خواهر غریب می دید بر سینه تو شمر نشسته ارباب ………….. آن گونه رخ به خاک منه، معجرم که هست… حیف ازسرتو نیست بیفتد، سرم که هست…

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر تاسر به زانویش بنهی،مادرم که هست

شاعر؟

************

اشعار شام غریبان ـ محمود اکرامی

عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته کاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیر سال کودکان تشنه را با دست و پای سوخته در کجا دیدید یا خواندید روی نیزه‌ای آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته؟! قطره قطره شرم شد آب فرات از دیدن رقص خون‌آلود شمشیر و هوای سوخته چارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز چشم زینب (س) را به خاک کربلای سوخته ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه کرد عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته

*******************

برای مشاهده متن روضه ،مقتل ،سبکهای مداحی و… شام غریبان اینجا کلیک فرمایید

ستاره | سرویس سرگرمی – فرا رسیدن ایام سوگواری شهادت سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد. شام غریبان شبی است که خاندان عصمت و طهارت بدون یار و یاور ماندند. شبی بسیار سخت که غصه‌اش عالم را به گریه وا میدارد. با گلچینی از متن و شعر شام غریبان همراه همیشگی ستاره باشید.

شعر شام غریبان

شمع غم روشن کنید

شام غریبان امشب است

شام هجران امشب است…

فرا رسیدن شام غریبان را به شما تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم.

✦✦✦✦

خدایا این شام روز عزا یا غروب شب عید قربان است

زمینِ صحرای کرب وبلا صحنه صحنه زخون لاله باران است

ناله کن ای دل تا سحر امشب

✦✦✦✦

شب شام غریبان حسین است

تمام عرش در دامان حسین است

دگر این شب سحر از پی ندارد

که خورشید جهان بی سر حسین است

✦✦✦✦ ← شعر شام غریبان →

فریاد که کشتند امام شهدا را

لب تشنه بریدند سرخون خدا را

ایثار و شهادت، قانون حسین است

پیروزی اسلام از خون حسین است

✦✦✦✦

شب شام غریبان است

به صحرا بی کفن امشب

تن پاک شهیدان است

ای دل بسوز امشب

✦✦✦✦

امشب خبـر ای یاران از فاطمه می‌آید

گاهی به سوی گـودال، گه علقمه می‌آید

امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟

✦✦✦✦ ← شعر شام غریبان →

امشب تن مردانگی در بند کین است

آزادگی جرمی سیه چون جرم دین است

امشب صداقت دیده اش مهمان اشک است

خلقت زنامردانگی ها غرق رشک است

امشب شب شام غریبان حسین است

✦✦✦✦

با مجموعه متن نوحه شام غریبان و گلچینی از انواع مداحی شام غریبان امام حسین (ع) همراه همیشگی ستاره باشید.

✦✦✦✦

بر خانه‌ها بر کوچه‌ها باریده نفرین سکوت

شام غريبان شد مگر کین سان خموش شد خانه‌ها

سر در گریبان هر کسی مبهوت و مات آنچه شد

دودی اگر آید برون از آه سينه سوز ما

از اضطراب حادثه امشب نمی‌خوابد کسی

ناباورانه زیر لب، فردا رود آن مقتدا؟

✦✦✦✦ ← شعر شام غریبان →

اگر صبح قیامت را شبی است، آن شب است امشب

طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب

صبا از من به زهرا(س) گو بیا، شام غریبان بین

که گریان دیده‌ی دشمن به حال زینب است امشب

✦✦✦✦ ← متن شام غریبان →

فرياد که کشتند امام شهدا را

لب تشنه بريدند سرخون خدا را

ايثار و شهادت، قانون حسين است

پيروزی اسلام از خون حسين است

✦✦✦✦

اشک را در چشم خود همواره پنهان کرده‌ام

بغض را مهر گلو گیر گریبان کرده‌ام

آشنا با لحظه‌های غربت و خاموشی‌ام

خلوتم را لا جرم شام غريبان کرده‌ام

✦✦✦✦ ← شعر شام غریبان →

عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده

جسـم پسـر زهـرا در قتلگـه افتاده

امشب شب هجران است يا شام غريبان است؟

✦✦✦✦

خالی است هر سو بنگری از مرد و مردی

طعنه به مردان می‏زند سودای دردی

شام غريبان است و یارانم شکستند

می‏‌لرزد آوای دلم شاید ز سردی!

✦✦✦✦ ← متن شام غریبان →

پنهـان شده زيـر گل قرآن رباب امشب

خون گريه کند دريا از گريه آب امشب

امشب شب هجران است يا شام غريبان است؟

✦✦✦✦

شام غریبان گل‌های باغ طاها است

گل‌های پرپر شده از گلزار زهراست

عزاداریتان قبول و التماس دعا

متن شام غریبان حسین امشب است سید مجید بنی فاطمه

شام غریبان حسین امشب است امشب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است

اول درد و محن زینب است زینب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است

اول درد و محن زینب است زینب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است

✦✦

طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

قامت زینب ز الَم خم شده ساربان ساربان

شام غریبان حسین امشب است امشب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است

اول درد و محن زینب است زینب است

حاجتم این است كه تو ای ساربان سار بان

این شتران را تو به تندی مران به تندی مران ساربان ساربان

طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ساربان

قامت زینب ز غمش خم شده ساربان ساربان

✦✦✦✦

متن شام غریبان امام حسین (ع)

متن شام غریبان حسین (ع)

امشب شب تنهایی زینب (س) در هجوم تازیانه‌هاست و اضطراب گم کردن کودکان به امانت گذاشته شده نزد او، امشب شب بستن دست‌های رباب است تا گهواره خالی علی‌اصغر را بیشتر از این تاب ندهد.

✦✦✦✦

در شام غریبان تو چه دانی که چه دیدم شب بود ولی ماه به افلاک ندیدم

سرگشته به دنبال نشان از رخ مهتاب هفتاد و دو ماه بر سر نیزه بدیدم

✦✦✦✦ ← دوبیتی شام غریبان →

امشب شام غریبان بدن‌های بی‌سر در کربلاست، امشب شب دختران دامن آتش گرفته‌ای‌ است که چون شهاب در تاریکی بیابان کربلا به این طرف و آن طرف می‌دوند و به جای شمع بر مزار شهیدان کربلا می‌سوزند.

✦✦✦✦

شام غریبان تسلیت باد امشب نمی دانم چه کرد آن شیر زن زینب در پیش رویش رنج اسارت بود و تحقیر و درشتی طفلان رنجور و زخمی دستان بسته در غل و زنجیر در پیش این نا مردمان اندوه بی پایان رنجی سخت در پشت سر انبوه یاران کشته یک طرف یک حسین پاره پاره یک طرف سقای بی دست آن طرفتر دو نعش عزیزش آن طرفتر چه گویم چه گویم زینب است و چه رنج عظیمی زینب است و چه درد غریبی …

✦✦✦✦ ← متن زیبای شام غریبان →

امشب تب از بی‌تابی دل امام سجاد (ع) می‌سوزد و اشک‌ها در یاد خشکی لبان شهدا خشک نمی‌شود، امشب شام غریبان خون خداست.

✦✦✦✦

امشب چراغها را خاموش کن میشنوی….؟ صدای زمزمه اشک ناله کودکان….. گرسنه اند….؟ تشنه اند…..؟ شمع ها را روشن کنید کنج خرابه ها.. مگر نمی بینید….؟ اینان طفلان کربلا شام غریبان یتیمان اقا حسین اند بنازم عظمتت را چراغ ها را خاموش کن بگذار لا اقل اشکی بریزم… یا لیتنی کنت معکم……

✦✦✦✦ ← متن برای شام غریبان →

امشب شبی ا‌ست که حرم بی‌محرم مانده و فردا زنان و کودکان حرم اباعبدالله الحسین (ع) در سایه سنگین هزاران چشم نامحرم به اسارت برده می‌شود.

✦✦✦✦

متن و شعر شام غریبان

پایان آن حماسه ی درد آلود شامی غریب بود شامی گرفته و غمناک دیگر همیشه شعر دیگر همیشه مرثیه در بحر اشک بود

✦✦✦✦ ← متن در مورد شام غریبان →

سلام بر تو ای حسین (ع) ای پسر پیامبر خدا، سلام بر تو و بر بدن‌های پاکی که با تو امشب در دشت پربلای کربلا بدون کفن بر زمین مانده است، چه قدر بزرگ است، مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام… .

✦✦✦✦

خدایا امشب به حق شام غریبان به حق امام و سرهای بریده اصحابش به اسیری عزیزانش به تن تبدار بیمارش به زینب علمدارش درد بیماران شفا و حاجت حاجتمندان روا بفرما…

✦✦✦✦

امشب رباب همسر و فرزندانش را از دست داده، زینب برادرش را و رقیه‌ی ۳ ساله پدرش را. همه جا بوی غم و غصه دارد، اما غم اسیر بودن غمی متفاوت‌تر است… کاش می‌شد چشمانتان را بست تا نبینید این بی‌حرمتی را… برای دختربچه‌ای که پدرش را از دست داده باید آغوش باز کرد و او را مهربانانه نوازش کرد. اما امشب فقط کتک نصیبش می‌شود. به چه جرمی؟ به جرم دلتنگی در غمِ نبودن پدر! به جرم از دست دادن امام زمانش. امشب تمام جهانیان معنای «دختران بابایی‌اند» را درک کردند.

از اینکه با مجموعه متن و شعر شام غریبان حسین (ع) همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.

شعرشام غریبان